سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رأى راست دولت را همراه است با آن روى آرد و با رفتن آن برود . [نهج البلاغه]
قرآن سه بعدی گالری تصاویر کتابخانه گزارش زنده راهنمایی کانون گفتگوی قرآنی
صفحه اصلی | اعتقادی | قرآنی | تاریخی | حقوق زنان | اخلاق و عرفان | احکام قرآنی | مشاوره | فرهنگی و آموزشی | چند رسانه ای | ویترین | درباره ما | ارتباط با ما
یک تناقض در قران وجود دارد آن را چگونه پاسخ می گویید؟
از طرفی خداوند می فرماید بار گناه کسی را گردن کس دیگر نمی اندازیم واز طرفی وقتی داستان آدم وحوا را بیان می کند با وجود اینکه آن دو گناه می کنند واز بهشت رانده می شوند ولی ما هم جبرا" در زمین بدنیا می آییم واز نعمات بهشت محروم می شویم ما چه گناهی کردیم ؟
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=14752

پاسخ:

جهت پاسخ، ذکر چند مقدمه ضروری است:
1) از مجموع آیات مربوط به خلقت انسان، استفاده می‏شود که آدم از ابتدا برای زندگی و مرگ در زمین خلق شده بود. به همین  جهت، خداوند قبل از خلقت انسان، آن گاه که به ملائکه خبر از آفرینش خلیفه و جانشین خود می‏دهد، محل استقرار و سکونت آن  را زمین معرفی می‏کند:   «و اذ قال ربّک للملائکة انّی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها؛   آن گاه که پروردگارت فرشتگان را  گفت: من در زمین جانشینی قرار می‏دهم، گفتند: آیا در زمین کسی را می‏گماری که در آن فساد می‏کند»(بقره، آیه‏ی 30).

ماجرای سکونت آدم و حوا در بهشت و خوردن از درخت ممنوع ، مرحله‏ای از سیر نزولی انسان در  مسیر استقرار و سکونت در زمین بوده است. یعنی آدم از ابتدا برای سکونت در زمین خلق شده و طریق استقرار او بر زمین، طی  شدن مراحلی از جمله اسکان موقت در بهشت بوده است. ابتدا خداوند اسماء را به او تعلیم می‏دهد و پس از اثبات خلافت و  جانشینی آدم برای ملائکه، آنان را امر به سجده می‏کند، آن گاه وی را در بهشت ساکن می‏کند و از نزدیک شدن به درخت خاصی منع  می‏کند. تا آن جا که انسان با فریب شیطان از آن می‏خورد و به زمین هبوط می‏کند و در زمین مستقر  می‏شود.

 2) حقیقت و هویت اصلی انسان که همان روح است از عالمی متعالی و برتر، سیر نزولی را طی کرده تا به عالم مادی و خاکی که  پائین‏ترین مرتبه‏ی وجود است، رسیده است تا بار  دیگر انسان با قوس صعودی از عالم ماده اوج گرفته و به سوی خدا بازگردد: یا ایهاالانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه؛   ای انسان حقّا  که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی، پس او را ملاقات خواهی کرد» (انشقاق، آیه‏ی 6).
  آن چه در جریان سکونت آدم در بهشت و سپس نزول و هبوط به زمین، در قرآن کریم آمده است، در حقیقت بیانگر بخشی از  قوس نزولی خلقت انسان است. آدم در سیر نزولی، ابتدا در بهشت برزخی ساکن می‏شود، که عالمی است پائین‏تر از عالم ملائکه و  روح، و بالاتر از عالم ماده و خاک، تا برای نزول و استقرار در زمین مهیا گردد.

 3) خداوند در داستان آدم یک واقعیت را بیان  می‏کند. بر این اساس همچنان که  تعلیم اسماء به نوع آدم است و نوع بشر می‏تواند این قوه را به فعلیت برساند و همچنان که مقصود از سجده، سجده بر نوع آدم نیز  هست؛ مقصود از خوردن آن درخت و برگزیدن زندگی دنیا، نوع انسان است. هر چند برای خصوص آدم رخ داده است. یعنی نوع  انسان چنین است. در اینجا این سؤال خودنمایی می‏کند که اگر خوردن از درخت ممنوع مقتضای سرشت و نوع خلقت انسان است،  پس چرا خداوند آدم را از نزدیک شدن به این درخت نهی می‏کند؟ در پاسخ باید گفت: این نهی، نهی مولوی و به انگیزه زجر و  بازداشتن نیست. بلکه این نهی برای ارشاد و تعلیم آدم است. در واقع خداوند می‏فرماید: ای انسان اگر نزدیک نشوی از عالم برتر به  دنیا نزول نمی‏کنی، هر چند سرشت تو به گونه است که به اختیار خود از درخت خواهی خورد و نزول خواهی کرد. خداوند با این  نهی می‏خواهد به آدم چیزهایی را نشان بدهد. آدم باید اموری را تجربه کند و یاد بگیرد تا آماده و مهیای استقرار در زمین گردد:
  الف) آدم باید بفهمد، که دشمنی مکار و حیله‏گر دارد که خیر او را نمی‏خواهد. بلکه به دنبال آشکار کردن «سؤاه» زشتی‏ها در  اوست.
  ب) آدم، قبل از هبوط به زمین، آثار تلخ و رنج‏آور مخالفت با دستورات الهی و پیروی از شیطان را تجربه می‏کند.
  ج) راه توبه و بازگشت را می‏آموزد و آن را تجریه می‏کند.

4) شاید پرسیده شود؛ اگر نهی از خوردن از درخت، نهی مولوی نیست، پس چرا در قرآن تعبیر ظلم و عصیان آمده است:   « ولاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین؛   به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود» (بقره، آیه‏ی 35). و یا آمده:   «و عصی آدم ربه فغوی؛   آدم پروردگارش را  عصیان کرد پس ارشاد نشد». در پاسخ باید گفت: مقصود از ظلم در «فتکونا من الظالمین» (طه، آیه‏ی 121) ظلم به نفس است، نه ظلم به خداوند و شکستن حرمت مولا و مولویت مولا، یعنی معصیت؛ شاهد بر این مطلب این است که  وقتی آدم و حوا توبه کردند چنین گفتند:   «ربنا اننا ظلمنا انفسنا؛   خدایا ما به خودمان ستم کردیم»(اعراف، آیه‏ی 23).
  و ظلم به نفس، به این بود که با خوردن از آن درخت، خود را گرفتار مشقت و رنج و سختی زندگی دنیا کردند. زندگی دنیا که انسان  در آن تشنه و گرسنه می‏شود، نیاز به پوشش و هزاران نیاز مادی دیگر دارد. زندگی توأم با فقر و غنا، سلامتی و بیماری، بهره‏مندی و  محرومیت، به دست آوردن و از دست دادن و...
دلیل و شاهد بر این که، مقصود از ظلم، ظلم به نفس به واسطه‏ی گرفتار شدن در سختی و مشقت زندگی دنیاست، آیه‏ی شریفه‏ی  دیگری است که در آن به جای «فتکونا من الظالمین» می‏فرماید: «فتشقی»:   «یا آدم ان هذا عدوّ لک و لزوجک فلایخرجنّکما من الجنه  فتشقی؛   ای آدم این [ابلیس] برای تو و همسرت دشمنی [خطرناک] است، زنهار تا شما را از بهشت بیرون نکند که گرفتار رنج و مشقت می‏شوی» (طه: آیه‏ی  117).
  «شقاء» به معنی «رنج و تعب» است و ادامه‏ی آیه نیز مقصود از «شقاء» را بیان می‏کند:   «ان لک ان لاتجوع فیها و لاتعری و انّک لاتظمأ  فیها و لاتضحی؛    تو در آن [بهشت] نه گرسنه می‏شوی و نه برهنه، و نه تشنه می‏گردی و نه در حرارت آفتاب بمانی»(طه، آیه‏ی 119 - 118).
و به نفس  خودت ظلم کنی، نتیجه و اثر این ظلم به نفس این است که به مشقت و سختی حیات دنیا، چون گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و  هزاران مشکلاتی که لازمه‏ی زندگی روی زمین است، گرفتار خواهی شد.
 «غوایت» که در آیه بدان اشاره شده «و عصی آدم ربّه فغوی»: غی در مقابل رشد و هدی است؛ و وقتی کلمه‏ی  «هدی» در مقابل «غی» به کار می‏رود، به معنای ارشاد است (المیزان، علامه‏ی طباطبایی، ج 1، ص 240). بنابر این «هدی» یعنی ارشاد کرد و  «غوی» یعنی ارشاد نشد.
  «و عصی آدمُ ربه فغوی، ثم اجتبیه ربه فتاب علیه و هدی؛و آدم پروردگارش را عصیان کرد (یعنی از امر ارشادی او تأثیر  نپذیرفت) پس ارشاد نشد؛ سپس خداوند او را برگزید و او را بخشید پس او را ارشاد و هدایت کرد» (طه، آیه‏ی 121 - 122). یعنی، غوایت، نتیجه‏ی قهری  عصیانِ امر ارشادی است. کسی که از ارشاد مولا بهره نبرد، قهراً ارشاد نشده است.

 5) همان طور که در ضمن مقدمات قبل اشاره شد، بهشتی که حضرت آدم قبل از هبوط به زمین به طور موقت در آن ساکن شد،  بهشت جاودان اخروی نبوده.
 دلیل این که آن بهشت، بهشت اخروی که به عنوان پاداش انسان‏های مطیع وعده داده‏اند، نبوده است: اولاً بهشت اخروی  (جنه ‏الخلد) جاودان و دائمی است. در آیات بسیاری بر جاودانه و دائمی بودن آن تأکید شده و این که کسی که وارد آن شود، هرگز  خارج نخواهد شد (فرقان، آیه‏ی 15 / توبه، آیه‏ی 89 / هود، آیه‏ی 107 و فرقان، آیه‏ی 16).
  ثانیاً در بهشت اخروی، ابلیس و وسوسه‏های شیطانی هرگز راه ندارد. در حالی که آدم و حوا در آن بهشت فریب شیطان را  خوردند:   «فوسوس لهما الشیطان؛   شیطان آنان را وسوسه کرد» (اعراف، آیه‏ی 20).
 «فدلّیهما بغرور؛   پس آن دو را فریب داد» (اعراف، آیه‏ی 22).
  همچنان که آن بهشت، باغ دنیوی نیز نبوده است که اولاً هم تعبیر آیات قرآنی به «هبوط به زمین پس از عصیان» بر این امر دلالت  دارد (بقره، آیه‏ی 36  و 38 / اعراف، آیه‏ی 24 / طه). 
 و هم روایاتی که بر آسمانی بودن آن بهشت تأکید کرده و آن را در مقابل ویژگی‏های زندگی  دنیوی قرار داده با تفسیر آن به باغ‏های دنیوی سازگار نیست  «ان لک ان لاتجوع فیها و لاتعری و انّک لاتظمأ فیها و لاتضحی»     (طه، آیات 119 -  118).
  با توجه به مقدماتی که گذشت، پاسخ سؤال شما روشن می‏شود:

اولاً؛ بهشتی که آدم و حوا ابتدا در آن ساکن شدند، بهشت اخروی که پاداش انسان هاست و در سیر صعودی به آن حرکت خواهد  کرد، نبوده است.
ثانیاً؛ اصلاً از ابتدا آدم برای سکونت و زندگی و مرگ روی زمین خلق شده است. سکونت در بهشت، در حقیقت  مرحله‏ای از مراحل خلقت انسان برای استقرار روی زمین بوده است.
ثالثاً؛ انسان موجودی است که از شعور و اراده برخوردار است و بشر اولیه از همان ابتدا که بر روی زمین مستقر شد از قدرت  انتخاب و اختیار برخوردار بوده است. در داستان نزدیک شدن به درخت بهشتی و خوردن از آن، انسان به اراده و اختیار از آن درخت  خورد، لکن این مقتضای سرشت و طبیعت انسانی او بود. نوع خلقت انسان، به گونه‏ای است که در آن مرحله به مقتضای طبیعت  انسانی‏اش از آن درخت می‏خورد.
رابعاً؛ چنین نیست که بشریت تقاص عمل حضرت آدم را پس می‏دهند، بلکه آدم نماد نوع این موجود است. انسان از ابتدا برای  زندگی و مرگ در روی زمین خلق شده است و آدم نماد نوع انسان است. انسان به مقتضای خلقت انسانی‏اش و آن چه که در نهاد و  ضمیرش نهاده شده، از آن درخت می‏خورد و زندگی زمینی را انتخاب می‏کند.




::: شنبه 89/6/13 ::: ساعت 12:19 عصر ::: نظرات شما: نظر